فاطمه حسنافاطمه حسنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

کلوچه ی مامان و بابا

فصلی جدید

1390/2/30 2:57
نویسنده : مامان
479 بازدید
اشتراک گذاری

فقط دو ماه اززندگی مشترکمون گذشته بود که خدافاطمه رو به ماداد.اون اولا اصلانمی فهمیدمش. حتی یادم

میرفت که توی وجودم یه موجود کوچولو داره زندگی میکنه. تا اینکه شیطونکم به دنیا اومد..............

اومدنش برام مثل یه شوک بود انگار نمی خواستم باورکنم که مال منه. نمی دونم شایدمیترسیدم که ازپسش

برنیام بااینکه خودم خواسته بودمش ولی انگارتو بودنش تردید داشتم.

اما حالا...............

برام معنای زندگی رو میده معنای بودن روحالا اگه حسابی هم اذیتم کنه بازم باهمه ی وجودم می خوامش.

خدایا ازهدیه ی قشنگت ممنونم هیچوقت ازم پسش نگیر.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان امیرعلی
30 اردیبهشت 90 3:42
خداروشکرعزیزم.خدابهت ببخشدش.تبریک میگم
بهار1990
30 اردیبهشت 90 6:07
سلام من مجردم اما از ته دل بهت تبریک میگم/خدا برات نگهش داره. خوش باشید هر 3 تایی با هم بدرود
مامان آتین
30 اردیبهشت 90 10:55
زنده باشه
شيماجايز
1 خرداد 90 13:56
سلام خانوم خانوما تبريك ميگم مامان مهربون از قول من كلوچه خوشگلت هم ببوس
عاطفه گل محمدی
1 خرداد 90 18:43
وااااااااااااااااااااای سلام دوست خوبم دلم خیلی برات تنگ شده.با خوندن متنت اشک تو چشمام جمع شد.2بار بهت تبریک میگم یکی به خاطر ازدواجت و یکی هم به خاطر دختر کوچولوت مامان کوچولو
خاله فاطمه
3 خرداد 90 10:38
الهی خاله فاطمه فدای این کلوچه بشه که خسته میشه سرش رو میذاره روی اسباب بازیاش میخوابه ...